هر روز صبح ک بیدار میشم 

اولش ارامشه محضه ادم کیف میکنههههه و ی هوای خنک دلنشین و همه ی اینا حاصل پنجره ی بزرگ و باز اتاق جانمه ک بیشتر ازهر جایی دوستش دارم .

یکم که میگذره تقریبا میشه کمی حس کرد ک میخواد روشن بشه 

کمی بعد حول و هوش ساعتای ۵ و ۱۰ دقیقه هر روز یک دوچرخه رد میشه که جیر جیر صدا میده اوایل برام یجوری بود ولی الان اگه هر روز صداشو نشنوم انگار نگرانش میشم با لباسش فهمیدم ک یکی از کارکنان شهرداریه و چند وقت پیش اتفاقی دیدم ک داشت چمن های نزدیک خونه ی مادربزرگم رو بهشون میرسید .

و یخورده بعد که ساعت ۵ و نیم میشه همسایه امون ک طباخی داره در حیاطشونو باز میکنه ماشینشو میاره بیرون و و درو میبنده و با گاز دادن شدید سرعت میگیره و میره و من همیشه تحساسم اینه ک دوباره امروز خواب مونده ک اینجوری میگازه:))

 من همچنان دارم میخونم تا کمی بعد ک نزدیک ب ۷ میشه دوچرخه سوار برمیگرده .

و با تا مدتی ارامشه و قبل از اتمام مدارس از ساعت ۷ و ده دقیقه ب بعد بچه ها بودن ک ب مدرسه ی نزدیک خونمون میرفتن ولی حالا اون ساعتم هیچکس نیست . و ساعت ۷ و ۳۵ دقیقه همسایمون سوار ماشینش میشه ک بره ب کارخونه اشون . و چند کارمند دیگر .

و گاهی صدای گریه ی بچه هایی ک هنوز ب یک سال نرسیده ان.

و من ب همشون عادت کردم و شاید وابسته ام . 

اگر روزی یکیش نباشه نگرانشون میشم .

دو روز پیش عمه ی پدرم فوت شد . پیر زن دوست داشتنی بود 

علاقه ی خاصی داشتم بهش بر خلاف خانواده ی پدری ام ک دوستش داشتن ولی ن زیاد من فوق والعاده دوسش داشتم

ب مامانم و بابام بارها گفتم ک منو ببرید پیشش این اواخر ولی مثل همیشه بی اهمیت .

روزی ک فهمیدم فوت شده اومدم خونه و بعد زنگ زدم ب پدرم ک من حتما باید تو تشیع جنازش باشم پدرم گفت اگر شد باشه میام و زنگ زدم مادرم و در جواب گفت مگه بچه بازیه و من بدم اومد و وقتی ک دیشب تبود و شامی هم نبود و من خواب رفته بودم امروز صبح میگه تو دیگه بچه نیستی دیشب خودت شام درست میکردی!

و منم ک هیچوقت نمیتونم درک کنم بعضی از کارهاشونو .

همچنان در فکر تنها بودنم اگر جای طلاهامو میدونستم قطعا میزاشتم و میرفتم . قبلا همه چی دست خودم بود حتی شناسنامه و کارت ملی ولی احمقی کردم اتاقمو ک خالی میکردم و تا فضا فقط درسی باشه اونا رو دادم مامانم و اون هم جایی قائم کرده ک هرچی میگردم نیست

اگر پیداشون میکردم میرفتم بهترین گزینه هم برام جنوب بود اره اونجارو خیلی دوست دارم .

و من سر در گم و نمیدونم چکار کنم و تنها کارم اینه ک برای اولین بار میخوام یکی رو لعن و نفرین کنم اونم کسی ک داره این بلا رو روی نظام آموزشی میاره اینکه کتابی ک برای ما برای اولین بار عوض شده و کتابایی ک برای کنکور ۹۹ هست انقدری تغییر کرده ک اگه من بخوام بمونم پشت کنکور باید تماما کتابای جدید بخونم واقعا چقدر بیشعور و عوضی ان؟؟؟ فکر بچه ها رو نمیکنن واقعا؟! چرا منی ک اینهمهههه خرج کردم منی ک اینهمه تلاش کردم امسالو اگر خدایی ناکرده ب هدفم نرسم سال بعد دوباره باید دو برابر اون خرج کنم و تلاش؟؟؟' واقعا چیزی ندارم بگم جز اینکه خدا لعنتشون کنه .

فعلا همین.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتاب ها و سخنان شنیدنی قالب بلاگ بیان هنرهای رزمی مدرن شیرآلات اندیکا فال های ایرانی ماه دنیای من مجله طب فیزیکی دست نوشته های یک ذهن آشفته نمایندگی سیستمهای تصفیه پسابها و شیر آلات « انر ترک » در ایران Whitney